اعتراف میکنم وقتی من کوچیک بودم مامانم برای اینکه خرابکاری یا شیطونی نکنم بهم میگفت من پشت سرم هم دوتا چشم دارم اگه کار بد کنی خیلی زود متوجه میشم.!منم از ترسم هیچ وقت به پشت سرش نگاه نمی کردم چون میترسیدم دو تا چشم ببینم
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه روز صبح که شدیدا خوابم میومد مامانم اشغال داد بندازم سطل زباله منم که چشمام وا نمیشد کیفمو انداختم سطل اشغال و با کیسه زباله رفتم مدرسه …قیافه ی دوستام سر صف هیچ وقت یادم نمیره
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم روی زانوم باند پیچیدم تا به بهانه پا درد فردا همراه بابام نرم سر کار.صبح بابام صدام زد گفت :عزیز دلم هنوز پات درد میکنه؟ با حالت تضرع دست گذاشتم رو زانوی بانداژ شده و گفتم آره بابا جون.یه پس کله ای بهم زد و گفت پاشو بریم که دیر شده .داداشا و خواهرم هی میخندیدن.بعدا فهمیدم بابام شب که خواب بودم باند رو از زانوی چپم باز کرده بوده و روی زانوی راستم بسته بوده
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم چند سال پیش که عموم فوت کرده بود من اولین بار بود که مراسم ختم می رفتم وقتی رسیدم مامانم اشاره کرد برم به زن عمو تسلیت بگم رفتم پیشش زن عمو بغلم کرد و گریه کرد و گفت عموت مرد عزیزم منم گفتم خودم می دونم زن عمو همه چادرو کشیدن رو صورتشون از خنده داشتن غش می کردن
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم موقع عقد داییم بود تو محضر بودیم،منم مسئولیت کله قندارو به عهده گرفتم،موقعی که عاقد از زن داییم واسه سومین بار پرسید و زن داییم جواب بله رو داد منم از خوشحالی نفهمیدم چی شد کله قندا رو ول کردم و شروع کردم به دست زدن بعد چند ثانیه دیدم همه دارن میخندن تازه یادم اومد که کله قندارو رو سر عروس دوماد انداختم.. بیچاره زن داییم تا ۲روز سرش درد میکرد
********* اعترافات خنده دار *********
مامانم بیرون از خانه بود من و برادرم تصمیم گرفتیم برای پدر یخ در بهشت درست کنیم .برادرم یخ وشکر را آماده کرد من هم پودر رنگی فراهم کردم.معجون که آماده شد همه با هم خوردیم.چند دقیقه بعد دیدم چشمهای بابام سرخ شد وشروع کرد به بادگلو زدن. مادرم به خانه برگشت به بابام گفت :چرا اینجوری شدی ؟بابا گفت نمیدونم این بچه ها یه چیزی دادن خوردم حالم یه جوری شده . مامان گفت مگه چی بهش دادین ؟گفتم این مواد که میبینی.مادرم گفت:ای وای این که جوهر مخصوص رنگرزی قالیه.بعدفهمیدم چه دسته گلی به آب دادیم.جالب اینکه چون بابا بزرگتر بود برای احترام براش ۲ لیوان ریخته بودیم
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه روز که از کلاس داشتم بر میگشتم خونه مامانم ز زد گفت ساندویچ همبر بگیر بیا من که منتظر تاکسی بودم تو فکر اینم بودم که کجا همبر بگیرم چند تا بسر جوون هم به فاصله ۱ متریم بودن که یهو یه تاکسی بوق زد منم حواسم نبود به جه مقصد بلند گفتم(همبر)… که چند نفر کناریم زدن زیر خنده منم از خجالت رفتم اون سمت خیابون
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه روز دختر همسایه مونو توخیابون داشت میرفت بامامانش دیدم نیشمو با ذوق زدگی تا بناگوشم بازکردم و گفتم سلام مونا………. چطوری؟……… دیدم تحویلم نگرفت و مامانشم میخندید اومدم خونه به مامانم گفتم این دختر همسایه چه زود بزرگ شد تا دیروز اینقد بود گفت :کی من:همین مونا دیگه دختر آقای … گفت :اون مبیناست مونا مامانشه
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم میدیدم این مجری های تلویزیون مستقیم به ادم نگاه میکنند همش فکر میکردم منو میبینن چون هر جا چپ و راست میرفتم داشتن مستقیم منونگاه میکردن…من خنگول هم میرفتم زیر مبل یا از پشت پرده قایمکی نگاه میکردم ببینم بازم دارن نگاهم میکنن یا نه! همش درگیری ذهنیم این بود که آخه اینا از کجا فهمیدن من پشت پرده ام
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم شیش هفت ساله که بودم یه روز که کسی خونه نبود یه طالبی ورداشتم خوردم میخاستم که مثلا بابام نفهمه پوستش و تخمه هاش ازپنجره ریختم پایین تخمه هاش ریخت تو سر پسر همسایمون اونم به بابام گفت وقتی بابام به من گفت ازین کارا نکن من بااعتماد به عرش عجیبی گفتم من نریختم که
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم الانم که اینو دارم میگم دستشویی دارم من برم بیرون عمرآ
********* اعترافات خنده دار *********
اقا اعتراف میکنم که دوران دبستان تو کلاسمون یه پنکه داشتیم این پنکه خیلی تکون می خورد پنکه هم بالای سره دوستم بود اقا ما هم هی حواسمون بود که این افتاد سریع بپرم جلوش و به جای دوستم من بمیرم و تو روزنامه ها کلی تعریف کنن ازم یه همیچین ادمیم من
********* اعترافات خنده دار *********
اینجانب در سلامت کامل عقل اعتراف میکنم امروز در سن 20 سالگی از مادرم خواستم به یاد 2 سالگی بیاد و ناخونای منو بگیره اونم اومد و ناخونای منو همچین از ته چید
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم بچه که بودیم می رفتم خونه مامان بزگمینا با پسرخاله هام بابرق 220فشار قوی قطار بازی میکردیم هرچیم میگفتن نکنید خشک میشید گوشمون بدهکار نبود الآن که فکر میکنم میبینم راست میگفتنا ما باورمون نمیومد
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه بار یکی از آشنا هامون اومدن خونمون بعد یه پسر سه ساله داشتن (گودزیلا) انقد حرف میزد و فضول بود بهش گفتم این یه بازی مثلا تو یه زندانی هستی من گرفتم دستو پاشو بستم ولش کردم مامانشم نفهمید من یک پلیدم آره
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم دیشب سردم شد ناخود آگاه رفتم کولر رو خاموش کردم فک کنم دارم بابا میشم ¡¡¡
دُختر نیستم، همیشه خانواده پشتم باشن دُختر نیستم 5000 تا فرند داشته باشم دُختر نیستم بی کیفیت ترین عکسم ثانیه ای 4 تا لایک بگیره.... دُختر نیستم روزانه 30 40 نفر سعی کنن باهام دوست شن و منم با ناز بگم نَه!
نه عزیزم من پسرم یعنی:
عکسام به زور 30 تا لایک میگیره همه فرندام رفیقام هستن و غریبه توش نیس تا به کسی پی ام ندم، کسی نمی پُرسه زنده هستی یا مُردی......!!!!
پسر بودن، یعنی مامان بابا تا دبستان پسر بودن یعنی فقط 2 بار فرصت برای کنکور پسر بودن یعنی 2 سال سربازی پسر بودن یعنی فکر پیدا کردن کار برای ساختن اینده .... دنیای پسرا پر از پیراهن های مردونه و تنهایی و رفیقاشون! پر از تلاش برای مخفی کردن غماشون ....
من پسرم و به رفیقام حسودی نمیکنم ، ظاهر نمایی نمیکنم ، الکی واسشون کامنت نمیذارم بگم واییییییی نایس شدی عزیزم ، اگه زشت باشه میگم جمع کن اره من پسرم و به پسر بودنم افتخار میکنم
اگر به سوالات زیر پاسخ درست بدهید یعنی شما درک صحیحی از مراسم ازدواج و حواشی آن دارید و میتوانید برای مزدوج شدن اقدام کنید:
1- چرا زنها مهریه میگیرند و مردها مهریه میدهند؟ الف- چون عدالت رعایت شود! ب- ای آقا! حالا کی داده کی گرفته؟ ج- مهم عشق و علاقه است! د- چون آقای داماد دست از پا خطانکنه
2- به هدیه خانواده عروس به اطرافیان داماد چه میگویند؟ الف- خلعتی ب- جارخته ج- جارفته د- چیزی نمی گویند
3- خانواده عروس در شب حنابندان در جواب شعر «حنا حنا آوردیم، دختر تونو بردیم» چه میکنند؟ الف- میگویند «حنا حنا ارزونیتون، دختر نمیدیم بهتون» یعنی کلا همه ملت سر کارند. ب- زبان درازی میکنند. ج- میگویند «نوش جونتون» و یا «کاشکی زودتر می بردین»
4- از بیت «امشب چه شبیست شب مراد است امشب... بادابادا مبارک بادا» چه نتیجهای میگیریم؟ الف- اسم داماد «مراد» است. ب- مبارک باید بدود. ج- شنیدن این شعر برای بچهها مناسب نیست. د- عروسی تمام شده ؛ به خانه تان بروید.
5- چرا به هدیه سر عقد داماد به عروس «زیر لفظی» میگویند؟ الف- «چون زیر میزی» نمیشود بگویند. ب- چون «عروس گول زنک» نمیشود بگویند. ج- چون کادو را زیر زبان عروس میگذارند.
6- به فاز سوم پروژه ازدواج، که قبل از عقد و بعد از بعله برون برگزار میشود، چه میگویند؟ الف- مادر زن سلام ب- مادر زن بای بای ج- خرید عروسی د- خرج و مهر برون!
7- در بیت «باز شود دیده شود بلکه پسندیده شود» چه چیزی باید باز شود؟ الف- تمام کمد ها و کابینت های منزل عروس ب- کادوهای فامیل ج- بخت دخترهای فامیل که همین شعر را دارند جیغ میزنند!
8- جای خالی را پر کنید و برداشت خود را از این شعر بگویید: «چرا ... ندادین؟ کنار دریا ندادین؟» الف- قلیون، داماد معتاد بوده ب- ویلا، ماشاالله رو که رو نیست! ج- اس ام اس، مهمانها سر زده از شمال اومدن
9- پدر عروس شب عروسی جلوی در تالار چه کار میکند؟ الف- بشکن میزند. ب- شاباش جمع میکند. ج- مراقب است داماد فرار نکند.
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ... و آدرس mahlove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.