...
اعترافات خنده دار
ن : من ت : سه شنبه 21 مرداد 1393 ز : 10:1 | +

اعتراف میکنم وقتی من کوچیک بودم مامانم برای اینکه خرابکاری یا شیطونی نکنم بهم میگفت من پشت سرم هم دوتا چشم دارم اگه کار بد کنی خیلی زود متوجه میشم.!منم از ترسم هیچ وقت به پشت سرش نگاه نمی کردم چون میترسیدم دو تا چشم ببینم

 

********* اعترافات خنده دار *********

 

اعتراف میکنم یه روز صبح که شدیدا خوابم میومد مامانم اشغال داد بندازم سطل زباله منم که چشمام وا نمیشد کیفمو انداختم سطل اشغال و با کیسه زباله رفتم مدرسه …قیافه ی دوستام سر صف هیچ وقت یادم نمیره

 

********* اعترافات خنده دار *********  


اعتراف میکنم روی زانوم باند پیچیدم تا به بهانه پا درد فردا همراه بابام نرم سر کار.صبح بابام صدام زد گفت :عزیز دلم هنوز پات درد میکنه؟ با حالت تضرع دست گذاشتم رو زانوی بانداژ شده و گفتم آره بابا جون.یه پس کله ای بهم زد و گفت پاشو بریم که دیر شده .داداشا و خواهرم هی میخندیدن.بعدا فهمیدم بابام شب که خواب بودم باند رو از زانوی چپم باز کرده بوده و روی زانوی راستم بسته بوده

 

********* اعترافات خنده دار *********  


اعتراف میکنم چند سال پیش که عموم فوت کرده بود من اولین بار بود که مراسم ختم می رفتم وقتی رسیدم مامانم اشاره کرد برم به زن عمو تسلیت بگم رفتم پیشش زن عمو بغلم کرد و گریه کرد و گفت عموت مرد عزیزم منم گفتم خودم می دونم زن عمو همه چادرو کشیدن رو صورتشون از خنده داشتن غش می کردن

 

********* اعترافات خنده دار *********  


اعتراف میکنم موقع عقد داییم بود تو محضر بودیم،منم مسئولیت کله قندارو به عهده گرفتم،موقعی که عاقد از زن داییم واسه سومین بار پرسید و زن داییم جواب بله رو داد منم از خوشحالی نفهمیدم چی شد کله قندا رو ول کردم و شروع کردم به دست زدن بعد چند ثانیه دیدم همه دارن میخندن تازه یادم اومد که کله قندارو رو سر عروس دوماد انداختم..
بیچاره زن داییم تا ۲روز سرش درد میکرد

 

********* اعترافات خنده دار *********

 

مامانم بیرون از خانه بود من و برادرم تصمیم گرفتیم برای پدر یخ در بهشت درست کنیم .برادرم یخ وشکر را آماده کرد من هم پودر رنگی فراهم کردم.معجون که آماده شد همه با هم خوردیم.چند دقیقه بعد دیدم چشمهای بابام سرخ شد وشروع کرد به بادگلو زدن.
مادرم به خانه برگشت به بابام گفت :چرا اینجوری شدی ؟بابا گفت نمیدونم این بچه ها یه چیزی دادن خوردم حالم یه جوری شده .
مامان گفت مگه چی بهش دادین ؟گفتم این مواد که میبینی.مادرم گفت:ای وای این که جوهر مخصوص رنگرزی قالیه.بعدفهمیدم چه دسته گلی به آب دادیم.جالب اینکه چون بابا بزرگتر بود برای احترام براش ۲ لیوان ریخته بودیم

 

********* اعترافات خنده دار *********  

 

اعتراف میکنم یه روز که از کلاس داشتم بر میگشتم خونه مامانم ز زد گفت ساندویچ همبر بگیر بیا من که منتظر تاکسی بودم تو فکر اینم بودم که کجا همبر بگیرم چند تا بسر جوون هم به فاصله ۱ متریم بودن که یهو یه تاکسی بوق زد منم حواسم نبود به جه مقصد بلند گفتم(همبر)… که چند نفر کناریم زدن زیر خنده منم از خجالت رفتم اون سمت خیابون

 

********* اعترافات خنده دار *********  

 

اعتراف میکنم یه روز دختر همسایه مونو توخیابون داشت میرفت بامامانش دیدم
نیشمو با ذوق زدگی تا بناگوشم بازکردم و گفتم
سلام مونا………. چطوری؟………
دیدم تحویلم نگرفت و مامانشم میخندید
اومدم خونه به مامانم گفتم این دختر همسایه چه زود بزرگ شد تا دیروز اینقد بود
گفت :کی
من:همین مونا دیگه دختر آقای …
گفت :اون مبیناست مونا مامانشه

 

********* اعترافات خنده دار *********

 

 اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم میدیدم این مجری های تلویزیون مستقیم به ادم نگاه میکنند همش فکر میکردم منو میبینن چون هر جا چپ و راست میرفتم داشتن مستقیم منونگاه میکردن…من خنگول هم میرفتم زیر مبل یا از پشت پرده قایمکی نگاه میکردم ببینم بازم دارن نگاهم میکنن یا نه! همش درگیری ذهنیم این بود که آخه اینا از کجا فهمیدن من پشت پرده ام

 

********* اعترافات خنده دار *********

 

اعتراف میکنم شیش هفت ساله که بودم یه روز که کسی خونه نبود  یه طالبی ورداشتم خوردم میخاستم که مثلا بابام نفهمه پوستش و تخمه هاش ازپنجره ریختم پایین تخمه هاش ریخت تو سر پسر همسایمون اونم به بابام گفت
وقتی بابام به من گفت  ازین کارا نکن من بااعتماد به عرش عجیبی گفتم من نریختم که

 

********* اعترافات خنده دار *********

 

اعتراف میکنم
از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم  الانم که اینو دارم میگم دستشویی دارم من برم بیرون عمرآ 

 

********* اعترافات خنده دار *********

 

اقا اعتراف میکنم که
دوران دبستان تو کلاسمون یه پنکه داشتیم این پنکه خیلی تکون می خورد پنکه هم بالای سره دوستم بود اقا ما هم هی حواسمون بود که این افتاد سریع بپرم جلوش و به جای دوستم من بمیرم و تو روزنامه ها کلی تعریف کنن ازم
یه همیچین ادمیم من

 

********* اعترافات خنده دار *********  

 

اینجانب در سلامت کامل عقل اعتراف میکنم امروز در سن 20 سالگی از مادرم خواستم به یاد 2 سالگی بیاد و ناخونای منو بگیره اونم اومد و ناخونای منو همچین از ته چید

 

********* اعترافات خنده دار *********  


اعتراف میکنم بچه که بودیم می رفتم خونه مامان بزگمینا با پسرخاله هام بابرق 220فشار قوی قطار بازی میکردیم هرچیم میگفتن نکنید خشک میشید گوشمون بدهکار نبود الآن که فکر میکنم میبینم راست میگفتنا ما باورمون نمیومد

 

********* اعترافات خنده دار *********  

 

اعتراف میکنم یه بار یکی از آشنا هامون اومدن خونمون بعد یه پسر سه ساله داشتن (گودزیلا) انقد حرف میزد و فضول بود بهش گفتم این یه بازی مثلا تو یه زندانی هستی من گرفتم دستو پاشو بستم ولش کردم مامانشم نفهمید من یک پلیدم آره

 

********* اعترافات خنده دار *********  

 

اعتراف میکنم دیشب سردم شد ناخود آگاه رفتم کولر رو خاموش کردم
فک کنم دارم بابا میشم ¡¡¡

 

 



:: برچسب‌ها: اعتراف , اعتراف کردن سلامت , عقل , سلامت عقل , ناخن , ناخون , مامان بزرگ , پسر خاله , خاله , پسر , برق , پلید , دیشب , سرد , هوای سرد , کولر, طالبی , پوسته , تخمه , دستشویی , مامان , دختر , همسایه , دختر همسایه , اعتراف , تلویزیون , مجری , مجری تلویزیون , ذهن , درگیری , درگیری ذهنی , مبینا , مونا , ذوق , ذوق زدگی , مردن , عقد , دایی , کلاس , ساندویچ , تاکسی , خنده , بوق , خجالت , همبرگر , ساندویچ همبرگر , محضر , احترام , قند , کله قند , عروس , داماد , دوماد , عروس داماد , عروس دوماد , زن دایی , برادر , یخ , بهشت , یخ در بهشت , شکر , پودر , معجون , جوهر , خرابکاری , شیطونی , شیطنت , چشم , چشم پشت سر , روز , صبح , خواب , خواب صبح , صف , مدرسه , کیف , سطل , سطل اشغال , سطل زباله , زانو , بابا , کار , سرکار , عمو, فوت , مرگ , مرحوم , ختم , مراسم ختم , زن عمو , ترس , ,
.:: ::.


تنهایی
ن : من ت : سه شنبه 21 مرداد 1393 ز : 9:58 | +

تنهایی عار نیست

اتمام حجت است به تمام قلبهای بی درو پیکری که

جز به وقت تنهایی به رویت گشوده نمیشود



:: برچسب‌ها: تنهایی , عار , اتمام , اتمام حجت , حجت , قلب , وقت , ,
.:: ::.


من همونم...
ن : من ت : دو شنبه 20 مرداد 1393 ز : 22:41 | +

من همونم که همیشه غم و غصه‌م بیشماره 
اونی که تنهاترینه، حتا سایه هم نداره 

این منم که خوبیام‌و کسی هرگز نشناخته 
اون که در راه رفاقت همه‌ی هستی‌شو باخته 

 

هر رفیق راهی با من دو سه روزی همسفر بود 
ادعای هر رفاقت واسه من چه زودگذر بود 

هر کی با زمزمه‌ی عشق دو سه روزی عاشقم شد 
عشق اون باعث زجر همه‌ی دقایقم شد 

اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن می‌ترسید 
همه‌ی هراس و ترسش به دروغش نمی‌ارزید 

چه اثر از این صداقت، چه ثمر از این نجابت 
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت 

ترانه‌سرا: ﺑﻴﮋن ﺳﻤﻨﺪر



:: برچسب‌ها: من , من همونم , شعر من همونم , غم , غصه , غم و غصه , بی شمار , تنها, تنها ترین , خوبی, خوبیام , هرگز , نشناختن , رفاقت , راه , راه رفاقت , هستی , باختن, همسفر , ادعا , رفاقت , ادعای رفاقت , زود گذر , زمزمه , عشق , زمزمه ی عشق , عاشق , زجر , ذقیقه , عمر , جداشدن , ترس , هراس , دروغ , صداقت , نجابت , ثمر , سوزن , سر سوزن , وفا , عادت , ترانه , ترانه سرا , بیژن , بیژن سمندر , ,
.:: ::.


دنیای این روزای من ...
ن : من ت : دو شنبه 20 مرداد 1393 ز : 22:21 | +

دنیای این روزای من هم‌قد تن‌پوشم شده 
انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده 

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده 
تنها مدارا می‌کنیم، دنیا عجب جایی شده 

 

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می‌کنم 
آینده‌ی این خونه رو با شمع روشن می‌کنم 

در حسرت فردای تو تقویمم‌‌و پر می‌کنم 
هر روز این تنهایی رو فردا تصور می‌کنم 

هم‌سنگ این روزای من حتا شبم تاریک نیست 
اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست 

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می‌کنم 
آینده‌ی این خونه رو با شمع روشن می‌کنم 

ترانه‌سرا: روزبه بمانی



:: برچسب‌ها: دنیا , روز , این روزا , هم قد , تن پوش , دور , دنیا , فراموش , تنها , تنهایی , مدارا , عجب , شب , هرشب , رویا , آغوش , اغوش , آینده , اینده , خونه , شمع , حسرت , فردا , تقویم , هم سنگ , روز , این روزا , تاریک , روشن , دور , دوری , تن, تن کردن , ترانه , ترانه سرا , روزبه , روزبه امانی,
.:: ::.


از زبان پسر
ن : من ت : دو شنبه 20 مرداد 1393 ز : 22:10 | +

 

دُختر نیستم، همیشه خانواده پشتم باشن
دُختر نیستم 5000 تا فرند داشته باشم
دُختر نیستم بی کیفیت ترین عکسم ثانیه ای 4 تا لایک بگیره....
دُختر نیستم روزانه 30 40 نفر سعی کنن باهام دوست شن و منم با ناز بگم نَه!

نه عزیزم من پسرم یعنی:

عکسام به زور 30 تا لایک میگیره
همه فرندام رفیقام هستن و غریبه توش نیس
تا به کسی پی ام ندم، کسی نمی پُرسه زنده هستی یا مُردی......!!!!

پسر بودن، یعنی مامان بابا تا دبستان
پسر بودن یعنی فقط 2 بار فرصت برای کنکور
پسر بودن یعنی 2 سال سربازی
پسر بودن یعنی فکر پیدا کردن کار برای ساختن اینده ....
دنیای پسرا پر از پیراهن های مردونه و تنهایی و رفیقاشون!
پر از تلاش برای مخفی کردن غماشون ....

من پسرم و به رفیقام حسودی نمیکنم ، ظاهر نمایی نمیکنم ، الکی واسشون کامنت نمیذارم بگم واییییییی نایس شدی عزیزم ، اگه زشت باشه میگم جمع کن
اره من پسرم و به پسر بودنم افتخار میکنم



:: برچسب‌ها: پسر , دختر , زبان پسر , خانواده , پشتیبانی خانواده , فرند , عکس , ثانیه , دوست , ناز , دوست شدن , غریبه , زنده , مرده , مامان , بابا , مامان بابا , دبستان , کنکور , فرصت , فرصت کنکور , سربازی , فکر , پیدار کردن کار , کار , اینده , آینده , پیراهن, پیرهن , پیراهن مردونه, پیرهن مردونه, پیراهن مردانه , پیرهن مردونه , تلاش , مخفی, غم , غم مخفی , رفیق , حسادت , حسودی , ظاهر نمایی , کامنت , کامنت , نایس , زشت , افتخار , پسر بودن,
.:: ::.


کار بد
ن : من ت : دو شنبه 20 مرداد 1393 ز : 22:5 | +

                                            

دﺧﺘﺮﻩ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ : ﺑﺎﺑﺎ ! ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ

ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﺑﮑﻨﻪ، ﻣﻦ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﮑﻨﻢ؟
ﭘﺪﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ
ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﻧﮑﻦ !
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﮔﻪ ﺭﻭﻡ ﻧﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﭼﯽ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺧﺐ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮﯼ
ﺟﯿﺒﺶ.
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﺪ، ﺩﺭ
ﺟﯿﺐ ﮐﺘﺶ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎﺑﺎ ﺳﻼﻡ. ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﻟﻄﻔﺎً ﺍﯾﻦ
ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﮑﻦ !
ﭘﺪﺭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺖ
: ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﻳﺰﻡ، ﮔﻮﻩ ﺧﻮﺭﯾﺶ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ:|

 مهر شدهمهر شدهمهر شدهمهر شده



:: برچسب‌ها: دختر , پدر , پرسش , دوست داشتن , کار , کار بد , جواب , پاسخ , کار خوب , کاغذ , جیب , مرد , اداره , کت , جیب کت , سیگار , سیگار کشیدن , اشک , اشک پدر , ,
.:: ::.


بهترین سال های عمر
ن : من ت : دو شنبه 20 مرداد 1393 ز : 21:58 | +

 

اﺳﺘﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﺩﺭﺳﺶ ﮔﻔﺖ :

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !

ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ

ﺑﻌﺪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ... ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪﻡ !

ﻫﻤﻪ ﺗﮑﺒﯿﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﻠﯿﻬﺎ ﺍﺷﮏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ....

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺗﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻗﯿﻤﻪ ﺣﺎﺿﺮﻣﯿﮑﻨﻪ،

ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !

ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : ﭼﯽ !!!! ؟ ........

ﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺖ .

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎﺑﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ !!'...

ﺑﺮﺍ ﺳﻼﻣﺘﻴﺶ ﺩﻋﺎﺍﺍﺍﺍ ﻛﻨﻴﻦ

ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ ﺍﺧﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﻦ...!!!

اعصاب معصاب ندارن



:: برچسب‌ها: استاد, درس , عمر , آغوش , زن , همسر , طلبه , مسجد , مادر , اغوش مادر , تکبیر , چشم , اشک , شاگرد , قیمه , سال , بهترین سال , بهترین سال ها , حرف , هوش , سلامتی , دعا , دعای سلامتی , نتیجه , نتیجه اخلاقی , صحبت , قضیه , اخر , اعصاب , ,
.:: ::.


قضاوت
ن : من ت : دو شنبه 6 مرداد 1393 ز : 17:13 | +

دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت...

((مردم)) زیرلب بهش میگفتن فاحشه!

اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده 

بود...!
 


پسری 23 ساله رو ((مردم)) "تنبل چاقالو" صداش میکردن...

اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن 

داره...!
 


((مردم)) زنی 40 ساله رو "سنگدل" خطاب میکردن ، چون هیچ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه ،

اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه ست ، و برای پر کردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه!



مردی 57 ساله رو ((مردم)) "بی ریخت" صدا میکردن ،

اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ 

وطنش فدا کرده !

 


و هرروز مردم و من و تو به غلط قضاوت می کنیم...!

موافقین؟!!

 

 


:: برچسب‌ها: دختر, نوزاد, فاحشه, تجاوز, پسر, بیماری, اضافه وزن, وزن, زن, سنگدل, روز, بچه, بیوه, شکم, مرد, بی ریخت, وطن, فدا, فداکاری, قضاوت, ,
.:: ::.


زن
ن : من ت : دو شنبه 6 مرداد 1393 ز : 17:3 | +
پیاده از کنارت گذشتم

گفتی: " چندی خوشگله؟"

سواره از کنارت گذشتم،

گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون
 
صدایت بلندتر بود

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی

چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا

هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا

سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا

مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

وقتی زنی موقع زایمان فریاد کشید

حتی در فیلم تو بلند

گفتی:"زهرمار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام

ناسزاهایت، فحش خواهر

و مادر بود

در پارک، به خاطر بودن تو

نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون

تو شعارهای آب نکشیده می دادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را

حفظ کنی

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی

تو ازدواج نكردی و به من گفتی زن

گرفتن حماقت است

من ازدواج نكردم و به من گفتی ترشیده

عاشق که شدی مرا به زنجیر

انحصارطلبی کشیدی

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرابپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اتو

بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم

تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را

عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه

مال پدر است

در تمام زندگیم جای یک جمله خالی بود:

خسته نباشی مرد...
 

 

 
 


:: برچسب‌ها: زن, پیاده, خوشگل, خوشگله, سوار, ماشین, ماشین لباسشویی, عاشق, زنجیر, ترشیده, مادر, لباس, اتو, خوش تیپ, غذا, پدر, نان, صف, نوبت, صدا پیچ, خیابان, دعوا, فحش, ناسزا, پارک, استادیوم, شعار, دین, ارشاد, , اتوبوس, زایمان, وزن, , بلند, قد, بلند, باران, قد بلند, تاکسی, فروشگاه, ,
.:: ::.


تست ازدواج(طنز)
ن : من ت : دو شنبه 16 تير 1393 ز : 22:46 | +

اگر به سوالات زیر پاسخ درست بدهید یعنی شما درک صحیحی از مراسم ازدواج و حواشی آن دارید و می‏توانید برای مزدوج شدن اقدام کنید:

 

1- چرا زن‏ها مهریه می‏گیرند و مردها مهریه می‏دهند؟
الف- چون عدالت رعایت شود!
ب- ای آقا! حالا کی داده کی گرفته؟
ج- مهم عشق و علاقه است!
د- چون آقای داماد دست از پا خطانکنه

 

2- به هدیه خانواده عروس به اطرافیان داماد چه می‏گویند؟
الف- خلعتی
ب- جارخته
ج- جارفته
د- چیزی نمی گویند

 

3- خانواده عروس در شب حنابندان در جواب شعر «حنا حنا آوردیم، دختر تونو بردیم» چه می‏کنند؟
الف- می‏گویند «حنا حنا ارزونیتون، دختر نمی‏دیم بهتون» یعنی کلا همه ملت سر کارند.
ب- زبان درازی می‏کنند.
ج- می‏گویند «نوش جونتون» و یا «کاشکی زودتر می بردین»

 

4- از بیت «امشب چه شبیست شب مراد است امشب... بادابادا مبارک بادا» چه نتیجه‏ای می‏گیریم؟
الف- اسم داماد «مراد» است.
ب- مبارک باید بدود.
ج- شنیدن این شعر برای بچه‏ها مناسب نیست.
د- عروسی تمام شده ؛ به خانه تان بروید.

 

5- چرا به هدیه سر عقد داماد به عروس «زیر لفظی» می‏گویند؟
الف- «چون زیر میزی» نمی‏شود بگویند.
ب- چون «عروس گول زنک» نمی‏شود بگویند.
ج- چون کادو را زیر زبان عروس می‏گذارند.

 

6- به فاز سوم پروژه ازدواج، که قبل از عقد و بعد از بعله برون برگزار می‏شود، چه می‏گویند؟
الف- مادر زن سلام
ب- مادر زن بای بای
ج- خرید عروسی
د- خرج و مهر برون!

 

7- در بیت «باز شود دیده شود بلکه پسندیده شود» چه چیزی باید باز شود؟
الف- تمام کمد ها و کابینت های منزل عروس
ب- کادوهای فامیل
ج- بخت دخترهای فامیل که همین شعر را دارند جیغ می‏زنند!

 

8- جای خالی را پر کنید و برداشت خود را از این شعر بگویید: «چرا ... ندادین؟ کنار دریا ندادین؟»
الف- قلیون، داماد معتاد بوده
ب- ویلا، ماشاالله رو که رو نیست!
ج- اس ام اس، مهمان‏ها سر زده از شمال اومدن

 

9- پدر عروس شب عروسی جلوی در تالار چه کار می‏کند؟
الف- بشکن می‏زند.
ب- شاباش جمع می‏کند.
ج- مراقب است داماد فرار نکند.

 



:: برچسب‌ها: ازدواج, تست, تست ازدواج, پدر عروس, عروسی, شب عروسی, تالار, بشکنو شاباش, داماد, قلیون, معتاد, ویلا, مهمان, شمال, کمد, کابینت, منزل, منزل عروس, بخت, دختر, فامیل, اقوام, شعر, فاز, بله برون, مادر زن, خرید, خرید عروسی, زیر لفظی, سفره, سفره عقد, کادو, ملت, هدیه, اطرافیان, مهریه, زن, مهریه زن, عدالت, عشق, علاقه, خطا, مزدوج, ,
.:: ::.


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by mahlove
This Template By Theme-Designer.Com